loading...
کشکول
دنیا بازدید : 11 یکشنبه 10 فروردین 1393 نظرات (0)

نظریات مختلفی درباره ریشه واژه نماز وجود دارد که از این میان دو نظریه مهم تر است. برخی براین بر باورند که نماز از مصدر«نمیدن» به معنی خم شدن و تعظیم کردن است. در زبان کردی،فعل«بنم»به معنی «خم کن»هنوز به کار میرود.برخی نیز میگویند نماز ترکیب«نه»+«ماز»است.ماز؛یعنی پر پیچ وخم و نه ماز؛یعنی پیچ وخم ندارد.نماز نیز راه راستی به سوی خداست.

 

مازندران

 

درباره واژه مازندران برخی میگویند که این واژه حاصل«ماز+اندر+ان» است؛یعنی جایی که راه های پر پیچ وخم دارد.

 

ناخدا

 

ناخدا در اصل«ناو خدا»است؛یعنی خدای ناو یا صاحب کشتی که حرف واو از آن افتاده است.

 

آسمان

 

آس(سنگ گرد)+مان(پسوند همانندی)،به معنی فضایی همانند سنگ آس.این همانندی به این علت است که به باور پیشینیان، آسمان گرد همچون سنگ بزرگ آسیاب است که بر فراززمین در حال چرخش است.بخش نخست این واژه را می توان در واژه های آسیاب و خراس دید.آسیاب؛یعنی آسی که با آب می چرخد و خراس،آسی است که با خر می چرخد.

 

میرزا

 

میرزا کوتاه شده«امیرزاده»است.میرزا؛یعنی میر(مخفف امیر)+زا(مخفف زاده)=امیرزاده

 

بوستان

 

این کلمه حاصل ترکیب بو(رایحه)+ستان است؛یعنی جای پربو.جایی که گل های خوشبو بسیار باشد.جایی پر از بوهای خوش.این واژه به صورت بستان به عربی وارد شده وجمع مکسر نیز شده است(بساتین)

 

در عربی واو بوستان به این دلیل حذف شده است که در زبان عربی دو حرف ساکن کنار هم نمی آیند که در کلمه «بوستان»،«واو» و «سین» ساکن هستند.

 

آبشار

 

آب+شار(بن مضارع شاریدن به معنی ریختن)؛یعنی جایی که آب می ریزد،ریزش آب.

 

 

 

کوچه

 

آیا تاکنون درباره ریشه واژه کوچه شنیده یا دیده اید؟کوچه در اصل«کویچه» است.(کوی+چه)کوچه؛یعنی کوی کوچک،محله کوچک.

 

سرما

 

 این واژه در اصل «سردا»است؛چون آن را با گرما به کار می بریم،به سرما تغییر کرده است. واژه گرما از ریشه گرم است،اما ریشه سرما،سرم نیست.مانند عدد پنجده یا پانجده که به علت سختی تلفظ به پانزده تبدیل شده یا ششده که به خاطر همسایگی با آن به شانزده تبدیل شده است.برخی دوست دارند ششصد رابه تقلید از پونصد یا پانصد،شونصد تلفظ کنند!

 

باسواد: یعنی کسی که سواد خواندن و نوشتن دارد. اما ریشه این کلمه چیست؟ سواد یعنی سیاهی که مصدر عربی

ست.کسانی که توانایی خواندن و نوشتن دارند، در حقیقت کاغذ سفیدی را سیاه میکنند.یعنی توانایی سیاه کردن

کاغذ را دارند.از این رو در گذشته به آنان (باسواد)میگفتند.این کلمه در عربی معادل ندارد و به جای آن میگویند: الذی

یعرف الکتابه. پس ما ایرانیان واژه ی بامزه ای را زا پیوند دو واژه (با+سواد)ساخته ایم و دریافت نوینی به آ ن بخشیده ایم.

املاء نیز به معنی پرکردن و هم خانواده ی مملو است.زیرا در گذشته ای نه چندان دور که کاغذ گران و کمیاب بود، موقع

نوشتن همه جای آن را پر میکردند و جای خالی برجای نمی ماند. پس به راستی که باسواد،باسواد بوده چون همه

کاغذ را سیاه و پر میکرده است.

مزخرف: یعنی آراسته به زر.ولی ما این واژه را به معنای بیهوده و،جفنگ و چرت و پرت به کار میبریم. گاهی چیزی

را با ضد آن توصیف میکنیم. به آدم قد کوتاه از روی ریشخند گفته میشود: چه قد بلندی!

به چاق میگوییم: چه قدر لاغر است! واژه مزخرف نیز چنین حالتی برایش پیش آمده است. ریشه واژه

مزخرف (زخرف)است.کلمه ای عربی و به معنی زیور وزینت. مزخرف اسم مفعول است. شاید ریشه اش به به

دوره شاهان ایران قدیم ، همچون شاهان قاجار برگردد که از روی چاپلوسی برخی افراد در تایید سخن دولت مردان

میگفتند: چه مزخرف است! یعنی سخن شما آراسته به زر و زیور است. بعد ها با فرو پاشی پادشاهی قاجار مردم

این سخن را از روی ریشخند به کار میبردند.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 5
  • بازدید کلی : 81